برای دلم

وقتی زوجهای جوونه مذهبیو میبینم لذت میبرم،صحنه ی قشنگیه،خدایا من دوس دارم خودمم جزء این زوجا باشم وقتی ازدواج کردم،خدایا من میخوام با یکی ازدواج کنم که اگه بالاتر نبردم،پایینترم نبره،خدایا منو ببخش بخاطر گناهانم ،خدایا نماز خوب نصیبم کن،خدایادرظهورامام زمان تعجیل بفرما،خدایا دوست دارم♡

برای دلم...

حدودیکماه بلاگفا غیرفعال بود،صبربه خرج دادم تا فعال شه،بالاخره فعال شد ولی وبم حذف شده بود،دوباره وبمو بااسم قبلی ساختم،بلاگفا قول داده بخشی ارمطالبو برمیگردونه،نمیدونم به حرفش عمل میکنه یا نه :-(  ، ولی خب هرنوشته ای ی تاریخی داره دوس دارم،مطالبه سابقم به همون تاریخ باشه،مسئله دیگه ای هم که هس اگه مقداری از مطالبو دوباره بنویسم،ینی ازمنابعی که هس استفاده کنمو برشون گردونم،چی میشه،آخه هرمطلبی زمانی داره

برای دلم...

تیرماه94،اولین سالگرده وبمه،جالبه سالگرده وبم دوباره وبو ساختم،البت نه اینکه بخواسته خودم وبو حذف کرده باشم نه،اقداماته بلاگفا باعثه حذف شدنه،تعدادی از وبلاگا شد،ولی حیفه وبلاگم سالگردش باشه و مطالبه یکسالش نباشن:-( ،طبقه حافظه ی من 24تیر سالگردشه،ولی ممکنم هس چن روز پیش بوده باشه،خلاصه خوب یابد،تاریخه دقیقه تولدشو نمیدونم:-(،سالگردش به دلم نیس،وبم ناراحته،کاشکی بلاگفا قبل ازبروز رسانیش ی اطلاعی میداد،ازنوشته هامون ی نسخه برمیداشتیم،البت قبلا برداشته بودم ،ولی بنابه دلایلی از گوشیم حذف شد     این گل تقدیم به وبم،تولدت مبارک:-)♡♡♡♡♡ برای دلم...

این اسم اسمه کفشامه زمانیکه رفتم کفش  بخرم کفشیکه انتخاب کردم ،سه رنگشو بود فسفری،سیاه،صورتی،.... فسفری که گفتم مثله لامپه ،مخصوصا شب ،سیاهم که نمیخواستم آخه دوتا کفشه قبلیم سیاه بودن،من موندمو رنگه صورتیش،بخرم؟نخرم؟،هم خودم تمایل نداشتم هم میدونستم مامانم قبول نمیکنه،تازه پام خوب شده بودو میتونستم بدون عصا مسیرو تادانشگاه پیاده برم،بخاطره گچه پام یکماهی خریده کفش بتعویق افتاده بود،خواهرمم که موافقه خریدش بود،این بود که دیگه دلو زدم به دریاو  خریدم،عصر که برگشتیم ،به مامانم اطلاع دادم که کفش خریدم ولی حرفی از رنگش نزدم،اونم کنجکاو نشد،ببینش برای دلم...

پستای قبلیمو میخوندم که دیدم آخرین پست مراقب امتحان با وعده ی ادامه دارده بنابراین الوعده وفا....بعد از کلی فکر و تشویش خاطر به این نتیجه رسیدم ؛ اون روز سه نفر مراقب بودیم دونفر جابجا شدن و بنده ثابت بودم ،داستان ازین قرار بود که یکی از مراقبین که اوایل امتحان بود امضاها رو گرفت  ، اما فکر زرنگی و شیطنته دانشجو رو نکرد ،یکی از دانشجوها بجای دوستش که درسش به دلیل غیبت حذف شده بود ، امضا کرده بود و مراقب متوجه نشده بود ، کلاس ما دوتا امتحان بود ،چن دقیقه آخر بنده امتحانم که تموم شده بودو شمارش کردمو منتظر بودم امتحان دومم تموم شه که اونیکی مراقب قصد رفتن برای دلم...

. بهت اطلاع میدن پذیرفته شدی....روزهارو میشمری...میرسی به روز موعود...روز حرکت...گیلان غرب...#خادم_الشهدا...میرسی ...سلام.سلام.دوستان جدیدو قدیم...میشین ی گروه...چادرت مزین میشه با نشان خادمی..شب زایرین میرسن...باید دست به کار شی...اتاقا مرتب و تمیز...سرویس بهداشتی تمیز ...ساعت میگذره...ورود اولین کاروان...صدای حامد زمانی ...شربت...صدای اذان ...نماز جماعت ...کاروان خسته ...استراحتشون ...غذاشون ...وقت خواب...و... . روزها میگذرد...روز آخر...عکس یادگاری...خداحافظ .خداحافظ... . چهارشنبه7صبح...جلوی درخونه ...زنگ آیفون به صدا میاد... . . . #چقدر_زود_دیر_میشود #شهید #یکماه گذشت برای دلم...